بازگشت
زمان مطالعه : ۳۰ ثانیه
شعر دکتر سلطان پور در اولین برف زمستان
تا وقتي .......
درختي مي رويد
زندگي را بايد دوست داشت
و آب را
و اين اكسير حيات را
كه چه گونه ، چون نو عروسان تازه بخت
لباس سفيد برتن كرده اند
و شهر ماتم سياه را
لحظه اي هم كه شده
پاك و زلال نموده اند
شاخه هاي درختان آشنا
دير گاهي-ست
طعم لذت را نچشيده بودند
و در سوگ فراق يار گمشده
رداي سياه را
از تن خسته ي خود برنمي كندند
دوباره چه شده است!!
كه در حضور فصل سرد
به ياد نوعروسان بهار
سفيد پوش شده اند
و اميد را در دل مردم شهر
در آرزوي شكفتن گل هاي زيبا
دوباره پيوند زده اند
"حبيب"١٣٩٦/١١/٨