Document

بازگشت

زمان مطالعه : ۱ دقیقه و ۲۷ ثانیه

شعر زیبایی از دکتر حبیب الله سلطانپور برای مريم ميرزاخاني

شعر زیبایی از دکتر حبیب الله سلطانپور برای زنده یاد مريم ميرزاخاني بانوی ریاضی‌دان ایرانی، استاد دانشگاه استنفورد و برندهٔ مدال فیلدز که بالاترین جایزه در ریاضیات است.   او آرام بود و موقر و تمام ذهنش به مفروضات خودش بود و هر بار كه چهره اش را مي ديدم انگار كه مات و مبهوت بود چشم به دوربين مي دوخت و اصلاً پلكي نمي زد شايد جهان را در سايه ي خيالش جور ديگر مي ديد و شايد هم ، اين ها همه خيال من بود و او بسيار جدي مي پنداشت در فرمول هايش  ، اشكال نقش فرمول را بازي مي كردند و خبري از مجهول نبود انگار همه چيز پيدا بود و او به دنبال معلوم مي گشت جسم نحيفش بارسنگين انديشه را تحمل نكرد  و او را در ميانه ي راه تنها ، رهايش ساخت بي حاشيه بود و دنياي پر هياهو را كه گاهي چون طبل توخالي مي غريد هيچ اعتنايي نداشت او از دكارت آموخته بود كه جهان اگر وجود دارد نه آن كه واقعاً وجو دارد بلكه او وجود دارد و مي انديشد او به راستي نابغه بود و غرق در افكارش و برايش مهم نبود در كجاي كره ي زمين زندگي مي كند چون مي دانست زمين در همه حال مي چرخد و مي دانست كه واژه ها في نفسه معنايي ندارند و بيشتر به مفاهيم فكر مي كرد به دنياي كوچك اتم ها و هسته ي قوي پرجاذبه اش كه چرا اين همه به هم تنيده اند به دنبال خلاً هيگز كه آيا حقيقت دارد به دنبال مفهوم عشق كه چرا ااين همه جاذبه دارد او دختري بود با موهاي كوتاه و چشم هاي روشن با قلم روي كاغذ مي نوشت يا با انگشتان ظريفش گچ را روي تخته ي سياه مي لغزاتد و فرمول هايي نوشت كه جهان را متحير ساخت "حبيب" ١٣٩٦/٤/٢٥ مرگ مريم ميرزاخاني شوك عظيمي بود بر پيكر جامعه ي علمي جهان و بي شك كسي انتظار آن را نداشت

مقالات پیشنهادی

1.jpg
جهان ما به کجا می رود؟